به وبلاگ نجد خوش آمدید

  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 

شعبان رفت!رمضان آمد

28 تیر 1391 توسط غلامی

 

شعبان رفت! رمضان آمد، و مهمانی خدا آغاز شد!

این را «سحر»، فریاد شب و «هلال» ماه اعلام کرد.


فصل مهمانی خدا، فصل امتحان و «زحمت» و «رحمت» و «فرصت» است، و در پایان فصل «سخت» و مهمانی «داغ» و


«بی تبعیض» خدا، هیچکس، بجرات نمی تواند یقین داشته باشد، که قبول است یا مردود، مگر…

کارت های خوش بو و رنگ دعوتی که برای حضور بر سر سفره خدا، از طلوع «رجب» با آیه های «عشق» و «محبت» و


«توبه» ، توزیع و پخش شده، بدست و دل و گوش و چشم همه مسلمانان جهان رسیده، و اما مثل همیشه، همانند


سالهای بسیار گذشته، عده ای فرصت پیدا می یابند، و با «دل» و «چشم» و «زبان» و «دستی» پاک، و حاضر و آماده، در


مهمانی خدا شرکت می کنند، و «شکر گویان» بر سر سفره گسترده «نعمت» خدا می نشینند، و عده ای، گرفتار تارهای

 

«غفلت» و «ثروت» و «قدرت» می مانند، و فقط تماشا کردن و «حسرت» سهمشان می شود!

با «کینه» و «بغض» و «خشم» و «غرور» و «دروغ» و «حسد» و «طمع»، نمی شود در میهمانی خدا شرکت کرد و در کنار

 

سفره خدا نشست!

شرم کن از «خود» و «خدا!»

با «پای» کج، و سوار بر «ریا» و «ربا»، نمی توان بسوی سفره خدا، در ماه خدا، گام برداشت!

با «دل» مملو از «شهوت» و «عشق» دنیا نمی شود، به سفره خدا «نزدیک» شد و بر سر سفره خدا نشست!

«دست» ناپاک را نمی توان بسوی سفره خدا دراز کرد!

با «چشم» ناپاک ، نمی توان به سفره خدا نگاه کرد!

با «اندیشه» ناپاک و «فکر» پلید، نمی شود و نمی توان که به سفره خدا نزدیک شد!

با «بستن دهان» می شود «چشم» بندگان خدا را بست و بندگان خدا را «فریب» داد،اما!

خدا را نمی شود!

پس!

با کدامین «دل» و «چشم» و «دست» و «پا» و «زبان» و با چه کفش و لباسی، و با چه رویی، و با چه نیتی، و با چه

 

«حلال» و «توشه ایی»، به مهمانی خدا می رویم؟!

مسافر رمضان! یک دل پاک و صاف و بی ریا بردار و به مهمانی خدا بیا و بنگر به آسمان، که همه «درها» و «راهها» باز

 

است، پس! دستت را دراز کن و سهمت را بردار!

سهم تو! میوه همان درختی است که کاشته ای!

 1 نظر

درد دل

10 اردیبهشت 1391 توسط غلامی

 

این ره ، به عشق روی تو آغاز کرده ام

اصلا ، ز شوق کوی تو پرواز کرده ام


دیدی سریر حجب و حیاء مانع ام نشد

اسرار دل گشوده و ابراز کرده ام


اصحاب غصّه ، ذکر تو را بانک می زنند

من عاجزانه ، نام تو آواز کرده ام


گم گشته ام ، به کوچه و بازار سرنوشت

با یاری تو ، بابِ رها باز کرده ام


همگام با جماعت نیکو خصالها

مصداقهای سوز دلت ، ساز کرده ام


دیگر گریز می زنم از حصر ما و من

شاید ، مقام بندگی احراز کرده ام


آیا شود ، بگوش (مهاجر) صلا دهی

با اذن حق ، اراده ی اعجاز کرده ام

 نظر دهید »

حرف دل با شهید

27 بهمن 1390 توسط غلامی

ای نخل ها! ما را دریابید.
لبخندی برایمان بفرستید, از بغض هایمان بپرسید.
ما محاصره شدگان والفجریم. ما غرق شدگان اروندیم, ما مفقود الاثرهای رمضانیم.تپه های بغض گرفته ی قلاویزانیم, میدان مینهای فکه ایم, مجنون جزیره ی مجنونیم.
غروب های غمگین شلمچه ایم.
ما را پناه دهید ای شفاعت دیده ها. پس چرا چیزی نمیگویید.
ای یادگاران خلوت سنگرها. راستی با آن همه یاران چه کردید؟
چطور قامتتان از شکستن آن همه دل نشکست؟ چطور نشنیدید آن همه صدای بلند را؟
راهی مهیا کنید. از سفری به سمت نور بگوئید. از نخل های سر به زیر حرفی بزنید.
هر توسلی به شما ختم و هر تلاطمی لبیک گویان به شما می پیوندد.

التماس دعا

 نظر دهید »

حرف دل

28 دی 1390 توسط غلامی

كاش ميشد خيلي راحت حرف زد تمام حرفهايي كه يه عمر بر قلب كوچكت سنگيني ميكنند

تمام چيزهايي كه يه عمر روح تو را اذيت كردند

خدايا ميدونم در همين ۲۵ سال زندگيم فقط تورو اذيت كردم راستش تو تنها كسي بودي كه هميشه داشتم

تو تنها كسي بودي كه كه هميشه پيشم بودي و هرگز تنهام نگذاشتي

خدايا تو همه دارايي مني همه وجودم ازت ممنونم به خاطر اينكه هميشه دوستم داشتي حتي وقت هايي كه بد بودم حتي وقتهايي كه ناسپاس بودم حتي وقتهاي كه من فراموشت كردم وقتهايي كه گناه كردم و تو دم نزدي خدايا دلم ميخواد تا جون دارم فرياد بزنم خدايا من تنها تورو دارم تنهام نذار خدايا خيلي تنهام از اين ادما دلگيرم

برخی اذيتم كردند هيچ وقت به معناي واقعي دوستم نداشتند هر وقت هم كه واژه دوست داشتن به كار بردند دروغ گفتند براي دروغ گفتنشون هزار دليل داشتند ولي حيف كه من هيچ وقت با اينها بد نبودم من با اينها بد نبودم ولي اينها با من بد بودند با اينا مهربان بودم با من نامهربان بودند

خدايا من معامله را غلط كردم من دلي را نشكستم اگر شکستم من رو ببخشند ولي هر لحظه دلم شكست داغون شدم و دم نزدم كاش انقدر كه با اينها مهربان بودم با تو مهربان بودم مهربان خداي من منو ببخش

من همه ادم هارو صميمانه با همه وجودم دوست داشتم نه دروغي بود نه ريايي پس چرا شكستند مرا پس چرا هيچ وقت تشكري نكردند و دستم را با مهرباني نگرفتند

به رنج اينان رنجور و به خوش هايشان دلخوش بودم به غمشان غمگين به شاديشان شاد بودم

خدايا خودت هميشه شاهدم بودي شاهد همه چيز من ازحنده هايم تا شاديهايم

خدايا ميدونم هميشه دوستم داشتي و هميشه به يادم بودي ميخواهم فراموشم نكني ميخواهم تنهام نذاري بيشتر از هميشه امروز محتاج توام

 

 2 نظر

حرف دل

26 دی 1390 توسط غلامی

زبان حال شهيد منصور كاظمي در فراق شهيد علي حلاجيان

سلام بر تو و امام تو. سلام بر تو و دين تو. سلام بر تو و خون پاكي كه با تراوش خود خاك سنگرت را چنان ارزشي بخشيد كه هيچ خاكي به آن پايه نرسيد. خوشا بر آنانكه در آخرين لحظات حيات، با تو بودند و ديدند شهيدي را قبل از شهادتش و ديدند شاهدي را قبل از شهادتش. و ديدند سنگري را كه از فراق ياري كه شب و روز با زمين و زمان تسبيح خدا مي گفت و با او هم صدا مي شد، مي گريست. و ديدند پيكري را كه در كوتاه زماني، خويش را داد تا در ميهماني حضرت دوست شركت نمايد.
علي جان! اينك ما مانده ايم و وامانده ايم، ما ايم با بالهاي شكسته كه توان پرواز ندارد. ما ايم با دستان آلوده كه بسويت دراز كرده ايم و پاك باد دامان تو از آلودگي. تو در ميان ملائكي. ما در ميان مسائلي كه خود مي سازيم و حل مي كنيم و سرگرم مانديم با اين كارهاي شبانه روزي.
علي! هنوز صدايت در گوشمان هست كه چگونه با صلابت و بي تكبر و با حلاوت جاودانه اي كه از امامانت گرفته اي سخن مي گفتي و چه نيكو سخناني و از خود به كه شكايت كنيم كه اين گوشها را ديگر شايستگي شنيدن صدايت نيست. هنوز جديت را در را در كارهايت مي بينم، چه نيكو معراج نمودي، ديروز در دو كوهه با هم نشسته بوديم و تو صبحانه مي خوردي و من همسفره ات بودم و امروز، درهر مجلسي كه يادي از تو مي شد، سخن از شركت تو در ميهماني اباعبدالله بود. به كجا رفتي!! تو چه كردي كه چنين فراقت آتش برجانم مي افكند!
خدايا اگر در آخرت بين من و علي جدايي افكني، و فرقت بيني و بين اوليائك و احبائك، چونان ضجه زنم كه هيچ ضجه زننده اي به من نرسد. چنان نالم و زاري كنم كه هيچ ناله و زاري كننده اي هم ناله ام نشود.
گوارايت باد جام شراب شهادت كه از دست يار بدستت رسيد …
علي جان! ما را درياب كه در اين ديار مانده ايم و دست و پا مي زنيم



 
 نظر دهید »

ساعت فلش

كد ساعت

كد تقويم

قالب وبلاگ

به وبلاگ نجد خوش آمدید

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع
  • مناجات
    • مناجات خواجه عبدالله انصاری
  • گلپوته هایی از صحیفه سجادیه
  • مفتح،منادی حوزه و دانشگاه
  • حدیث روز
  • حدیث از امام سجاد
  • زخم هایی که کهنه نمی شود
  • پا جا پای حسن مقدم
  • طبیب روحانی
  • جرعه هایی از کلام نور
  • موضوع آزاد
  • فرماندهان
  • حرف دل
  • یک سبد سیب
  • پیام هفته
  • صفیر سیمرغ(معارف)
  • سپید جامگان آسمانی(وصیت نامه)
  • غبارروبی از چهره صمصام
  • فرهنگ مهدویت در فضای مجازی
  • یک آیه
  • خاطره شهدا

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟

آمار سایت

قالب وبلاگ

  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس