به وبلاگ نجد خوش آمدید

  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 

خاطره ایی از شهید محمود کاوه

14 اسفند 1390 توسط غلامی
خاطره ای از فرمانده تیپ شهدا

 

 

 

 

 

 

 

یک‌بار نشنیدم که او بگوید: خسته شدم. بابت آن همه زحماتی که می‌کشید هیچ چشم‌داشتی نداشت.من حتی ندیدم وقتی را برای مرخصی در نظر بگیرد، هر وقت می‌آمد مشهد، دنبال تدارکات و جذب نیرو بود.

روزها می‌رفت سپاه و کارهای اداری را پیگیری می‌کرد.شب‌ها هم که می‌آمد خانه، تا دیر وقت با دوستانش جلسه می‌گذاشت. تازه وقتی آنها می‌رفتند ، تلفن زدن‌های محمود به جبهه شروع می‌شد.

از پشت جبهه هم نیروها را هدایت می‌کرد.

وقت‌هایی هم که فرصت بیشتری داشت مطالعه می‌کرد تا برای سخنرانی‌هایی که این طرف و آن طرف داشت آماده شود.

او دائم دنبال همین کارها بود هیچ‌وقت نشد که ما او را درست و حسابی ببینیم یا با او به دیدن اقوام بریم. نمی‌دانم خدا چه در

وجود این انسان قرار داده بود که اصلاً خسته نمی‌شد. یک‌بار بعد از این‌که مدت‌ها در جبهه مانده بود، آمد مرخصى. بعدازظهر

بود: حدود ساعت 4 خوشحال با خود گفتم: «حالا که آمده حتماً چند روزی می‌ماند و می‌توانم مرخصی بگیرم و در خانه بمانم»

همان شب حاج آقا محمودی از دفتر فرماندهی سپاه مهمانی داشت. چند تا از فرماندهان سپاه را با خانواده دعوت کرده بود.

من هم دعوت بودم. محمود که آمد به اتفاق رفتیم منزل آقای محمودى. بیشتر مسئولین سپاه آمده بودند خیلی کم پیش

می‌آمد که این تعداد دور هم باشند. هر کدامشان بنا به کار و مسئولیتی که داشتند دائم در جبهه‌ها بودند. مردها یک‌جا و

زن‌ها در اطاق دیگری بودند. از میان جمع فقط دو سه نفر را می‌شناختم. بقیه را تا به حال ندیده بودم و نمی‌شناختمشان.

زود با هم انس گرفتیم و تا سفره را پهن کنند، از هر دری صحبت کردیم. نیم ساعتی بعد از شام آماده رفتن شدیم.

در حیاط به حاج آقا محمودی گفتم: «آقا محمود را صدایش بزنین، بگید که آماده‌ایم».

حاج آقا با تعجب نگاهی به من کرد و گفت: مگر شما خبر ندارید.

گفتم : چی‌رو؟

گفت رفتن آقا محمود را. یک آن فکر کردم اشتباه شنیدم. گفتم: کجا رفت؟ چرا به من چیزی نگفت؟

چند تا از خانم‌ها که در حیاط بودند کنجکاو شده بودند که محمود کجا رفته و اصلاً چرا خبرم نکرده.

آقای محمودی که فهمید من از رفتن محمود بی‌اطلاعم گفت: «داشتیم شام می‌خوردیم که از منطقه تلفن زدن؛ باهاش کار

فوری داشتن. گوشی را که گذاشت پا شد رفت فرودگاه تا بره منطقه»

دفعه بعد که آمد مشهد با اعتراض بهش گفتم: شما که می‌خواستی برى، حداقلش یک چیزی بهم می‌گفتى، بی‌خبرم نمی‌گذاشتى.در جوابم گفت: آنقدر وقت تنگ بود که حتی نخواستم برای خداحافظی معطل شوم.بعدها فهمیدم که عراق در منطقه والفجر 9 پاتک زده و محمود باید بدون حتی یک لحظه درنگ به منطقه می‌رفته به او حق دادم.

باورم نمی‌شد که هنوز نیامده، راه بیفتد طرف کردستان، نتوانستم خودم را کنترل کنم و زدم زیر گریه.

دست خودم نبود.

چهار پنج ساعت بیشتر از آمدنش نگذشته بود او حتی هنوز تنها دخترش را ندیده بود.

دفعه بعد که آمد مشهد با اعتراض بهش گفتم: شما که می‌خواستی برى، حداقلش یک چیزی بهم می‌گفتى، بی‌خبرم نمی‌گذاشتى.

در جوابم گفت: آنقدر وقت تنگ بود که حتی نخواستم برای خداحافظی معطل شوم.

بعدها فهمیدم که عراق در منطقه والفجر 9 پاتک زده و محمود باید بدون حتی یک لحظه درنگ به منطقه می‌رفته به او حق دادم.


خاطره‌ی خانم فاطمه عماد‌الاسلامی همسر شهید محمود کاوه

 2 نظر

بقال هم باید بداند

13 اسفند 1390 توسط غلامی

روزی شهید مدرس در راهی که از مجلس شورا به منزل می رفت،به بقالی محل رفت تا ماست تهیه کند،موقعی که

بقال مشغول کشیدن ماست بود،مدرس به شرح مسائل سیاسی و آنچه گذشته بود پرداخت و به نطق هایش در

مجلس نیز اشاره کرد. وکیل دیگری که در کنارش بود به عنوان اعتراض گفت:آقا برای چه اینها را به بقال می

گویی؟مدرس گفت:

چون این موکل من است و باید بداند و حق آن است که مردم از مسائل سیاسی و اجتماعی خبر داشته باشند.

Modarres.jpg

 2 نظر

من از این بنده ام حیا می کنم

11 اسفند 1390 توسط غلامی

حضرت عیسی به قبری عبور کرد،دید ملائکه مرده ای را عذاب می کنند،وقتی حضرت عیسی کار خود را انجام داد و به آن قبر

برگشت دید ملائکه رحمت با طبقهائی از نور بر سر آن قبر ایستاده اند.

حضرت عیسی پس از اینکه تعجب کرد نماز خواند و این موضوع شگفت آور را از خداوند پرسید،خطاب شد،یا عیسی!این مرد

معصیت کار بود.وقتی از دنیا رفت همسر او حامله بود .وضع حمل کرد ، پسری آورد. آن زن پسر خود را پرورش داد تا بزرگ شد.

مادر فرزندش را نزد معلم برد،هنگامی که معلم «بسم الله الرحمن الرحیم»را به آن پسر تعلیم داد من از این بنده ام حیا کردم که

وی را در دل زمین بوسیله آتش معذب نمایم و حال آنکه پسرش در روی زمین نام مرا می برد.

 4 نظر

خورشید یازدهم

10 اسفند 1390 توسط غلامی

 


اماما! خورشید عدالت را تو پروریده ای. مژده دیرپایی صالحان تویی. شکوه عارفانه ایمان تویی. این تویی که در یک پگاه آفتابین، بر


بلندای زمانه می ایستی و به هیئتِ آن منجی می نگری که دست مهربانش همه شمشیرهای ستم را می شکند و آفتاب


وجودش، یخ تاریخ را آب می کند؛ هر رنگ تیره و تار را از چهره جهان می زداید و بر گیسوان زمین گل برکت و عدالت و ایمان می


زند. سلام بر تو و بر فرزندت حضرت موعود. هم او که می آید تا خدا را تفسیر، عشق را تکثیر، و محبت را تقسیم کند. می آید تا


به دادخواهی ستمدیدگان، بیرق عدالت را بر دوش گیرد. خورشید یازدهم! ما هرروز با سبدی دعا به استقبال فرزندت می رویم و


در آینه قنوت قلبمان زیارتش می کنیم و بر ضریح چشمانش دخیل می بندیم تا شاهد رویش سبز لحظه ظهورش باشیم. آری،


عدالت، پاره ای از تن توست ـ ای امام عسکری ـ و جهان لحظه شمار گل آرایی فرزند تو. اینک بر تو و بر آن خورشید، بر تو و بر آن


گل غایب، بر تو و بر نایب بر حق آن غایب، سلامی بی کرانه نثار باد!


 2 نظر

آثار و برکات تلاوت سوره نمل

10 اسفند 1390 توسط غلامی

1) مصون ماندن خانه از حیوانات موذی

از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم نقل شده: اگر سوره نمل را بر پوست آهویی بنویسند و آن را در منزل خود قرار دهند، هیچ مار و عقرب و کرم و ملخ و سگ درنده و گرگ آزار دهنده ای به خانه اش نزدیک نمی شود.4

2) برآورده شدن حاجات بزرگ

جهت برآورده شدن حاجات 12 هزار مرتبه آیه 62 سوره نمل «امن یجیب المضطر اذا دعاه و یکشف السوء» را بخواند که در همان هفته اول مقصود حاصل می گردد.5

3) تسکین درد دندان

از امام باقر نقل شده: اگر به درد دندان مبتلا شدی دست خود را بر روی آن بگذار و به آن سوره حمد و اخلاص بخواند و بعد از آن آیه « وتری الجبال تحسبها…..) را بخوان که دیگر به آن درد مبتلا نمی شوی.6

4) علاقمند کردن شخصی به خود

هر کس بخواهد کسی را به دوستی خویش مایل سازد چنانکه یک ساعت بی او تحمل نداشته باشد این آیات را به طعامی خوانده و به او بخوراند.

«بسم الله الرحمن الرحیم، ان لا تعلوا علی و اتونی مسلمین» «لو لا ان ربطنا علی قبلها لتکون من المومنین» 7

 

 نظر دهید »
  • 1
  • ...
  • 11
  • 12
  • 13
  • ...
  • 14
  • ...
  • 15
  • 16
  • 17
  • ...
  • 18
  • ...
  • 19
  • 20
  • 21
  • ...
  • 25

ساعت فلش

كد ساعت

كد تقويم

قالب وبلاگ

به وبلاگ نجد خوش آمدید

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع
  • مناجات
    • مناجات خواجه عبدالله انصاری
  • گلپوته هایی از صحیفه سجادیه
  • مفتح،منادی حوزه و دانشگاه
  • حدیث روز
  • حدیث از امام سجاد
  • زخم هایی که کهنه نمی شود
  • پا جا پای حسن مقدم
  • طبیب روحانی
  • جرعه هایی از کلام نور
  • موضوع آزاد
  • فرماندهان
  • حرف دل
  • یک سبد سیب
  • پیام هفته
  • صفیر سیمرغ(معارف)
  • سپید جامگان آسمانی(وصیت نامه)
  • غبارروبی از چهره صمصام
  • فرهنگ مهدویت در فضای مجازی
  • یک آیه
  • خاطره شهدا

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟

آمار سایت

قالب وبلاگ

  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس