به وبلاگ نجد خوش آمدید

  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 

قال سجاد(ع):

17 تیر 1391 توسط غلامی

مردمانی که در غیبت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) به سر می برند و معتقد به امامت او و منتظر ظهور وی هستند،

مردمانی برترند، زیرا خدایی که یادش بزرگ است به آنان فهم و شناختی ارزانی داشته استکه غیبت امام برای آنان مانند حضور

امام است.


بحار الانوار، جلد 52 ، صفحه122

 2 نظر

احمد زنده نباشد و خرمشهر دست دشمن؟

17 تیر 1391 توسط غلامی

 

حاج احمد متوسلیان

حاج احمد با همان عصایی که زیر بغل داشت آمد روی چهارپایه ایستاد و پشت میکروفن قرار

گرفت. لحظه‌ای در سکوت با دقت به چهره‌های بچه‌ها نگاه کرد و بعد گفت:

برادران! ما وقتی از تهران آمدیم، قول دادیم تا خرمشهر را از دست دشمن نگیریم، باز نگردیم. الان

دشمن حالت انفعالی پیدا کرده است. ان شاءاللّه با انجام مرحله بعدی این عملیات ضربه محکمی

به او وارد می‌آوریم و با ابتکار عمل در جبهه، کار دشمن را تمام و خرمشهر را آزاد خواهیم کرد.

برادران! تا به حال چندین بار از قرارگاه نصر به تیپ ما دستور داده‌اند که بکشید عقب، ولی ما این کار را نکردیم. چون می‌دیدیم

که روحیه شما خیلی بالاست و با آنکه هر لحظه امکان دارد ارتش عراق شما را مورد حمله گاز انبری قرار بدهد، با این حال

شما خوب مقاومت می‌کنید. دشمن با این همه پاتکی که کرده، حتی نتوانسته یک قدم جلو بیاید.ما قصد داریم تا چند روز دیگر

خرمشهر را آزاد کنیم. شنیده‌ام بعضی‌ها حرف از مرخصی و تسویه زده‌اند. بابا! ناموس شما را برده‌اند - مقصود حاجی،

خرمشهر بود - همه چیز شما را برده‌اند! شما می‌خواهید بروید تهران چه کار کنید؟ همه حیثیت ما این جا در خطر است. شما

بگذارید ما برویم با آب اروند رود وضو بگیریم و نماز فتح را در خرمشهر بخوانیم، بعد که برگشتیم خودم به همه تسویه می‌دهم.

الان وضع ما عین زمان امام حسین (علیه السلام) است. روز عاشوراست! بگذارید حقیقت ماجرا را بگویم. ما الان دیگر نیروی

تازه نفس نداریم. کل قوای ما در این زمان، فقط همین شماها هستید و دشمن هم از این مسئله اطلاع ندارد. در مرحله بعدی

عملیات با استفاده از شما می‌خواهیم خرمشهر را آزاد کنیم.مطمئن باشید اگر الان نتوانیم این کار را انجام بدهیم، هیچ وقت

دیگر موفق به انجام آن نخواهیم شد. بسیجی‌ها! شما که می‌گویید اگر ما در روز عاشورا بودیم به امام حسین(علیه السلام) و

سپاه او کمک می‌کردیم، بدانید، امروز روز عاشوراست.

حاج احمد یک نگاه پر از لطفی به برادران که اکثراً با سر و صورت و دست و پای زخمی روبروی او به خط شده بودند کرد و ادامه

داد: به خدا قسم من از یک یک شما درس می‌گیرم. شما بسیجی‌ها برای من و امثال من در حکم استاد و معلم هستیدمن به

شما که با این حالت در منطقه مانده‌اید حجتی ندارم. می‌دانم تعداد زیادی از دوستان شما شهید شده‌اند. می‌دانم بیش از 20

روز است دارید یک نفس و بی‌امان در منطقه می‌جنگید و خسته‌اید و شاید در خودتان توان ادامه رزم سراغ ندارید. ولی از شما

خواهش می‌کنم تا جان در بدن دارید، بمانید تا که شاید به لطف خدا در این مرحله بتوانیم خرمشهر را آزاد کنیم…

در آخر صحبت‌هایش، در حالی که اشک از چشمانش سرازیر شده بود، گفت: خدایا! راضی نشو که حاج احمد زنده باشد و

ببیند ناموس ما، خرمشهر ما، در دست دشمن باقی مانده. خدایا! اگرقرار است که خرمشهر در دست دشمن باشد، مرگ

حاج احمد را برسان!


 

 1 نظر

مدینه و گل لبخند سیدالشهدا

11 تیر 1391 توسط غلامی

شب است و خانه ثارالله و چراغ هداست
خدا عجب پسری داده بر امام حسین
که پای تا به سر آیینۀ رسول خداست
علی است نام و علی جلوه و علی آئین
علی جلال و علی صورت و علی سیماست
تمام چشم شده بـاغبان گلشن وحی
نگاهش از همه جانب به لالۀ لیلاست
تمامِ نـور بـود ذرّه، روی او خورشید
تمامِ حسن بود قطره، حسن او دریاست
خدا بـه یوسف زهرا دوباره یوسف داد
چه یوسفی که سراپای یوسف زهراست
هر آنکه دید جمال ورا به حیرت گفت
محمد است ؟علی؟ یا که سیدالشهداست؟
محمد است علی؟ یاحسین؟ یاحسن است؟
به پنج تن قسم این حُسن کلِّ پنج تن است
ز بـحر نـور درخشید گوهری دیـگر
و یا به دست خدیجه است کوثری دیگر
مـدینه مکه شده، مکه بیت عبـدالله
کنـار آمنه بینـم پیمبـری دیـگر
و یا که مکه شده خانۀ امام حسین
و یا ز کعبه درخشیده حیدری دیگر
دوباره فاطمه آورده یک امام حسن
و یا عیان ز حسین است منظری دیگر
مـگر که ام‌بنین بـاز زاده عبـاسی
ظهـور کرده زعبـاس، منظری دیـگر
مگر دوبـاره حسینی دگـر ظهور کند
که بـاز جلوه کند روی اکبری دیـگر
به جز درِ حرمش را که باب قرب خداست
خداشناس نیـم گر زنـم دری دیـگر
همین ب
س است مرا لطف و رحمت وکرمش
که جان کبوتر بام و دلم بود حرمش
قدش چو نخلۀ طوبا و هر دلی چمنش
رخش چراغ وجود و وجود، انجمنش
عجب مدار اگر آید از ریاض بهشت
زند رسول خدا بوسه بر لب و دهنش
ز مکتبِ «اَوَلَسنا عَلَی الحق‌»اش پیداست
که جان تازه دهد بر حسین، با سخنش
هزار قـافـله دل از پیمبران خـدا
زدند چنگ محبت به زلف پر شکنش
تن مطهـرش از جان پاک نیکوتـر
سلام خلق و سلام خدا به جان و تنش
عجب نـدارم اگر بشنوند بوی بهشت
هزار یـوسف مصری ز بوی پیرهنش
قرار می‌دهد از دست، روی دست پدر
زبس که عاشق شمشیرها بـود بدنش
گشوده دیده به رخسار دلربای حسین
به عالم آمده تا جان کند فدای حسین
نخورده شیر بـود تشنه کامِ جامِ الست
به غیر دوست زده پشت پا به هر چه که هست
علی، حسین، حسن، زینبین یـا عباس
به هم دهند او را همچو لاله دست به دست
دو دست در دل قنداقه و دو چشم به دست
دلش بـه سلسلۀ زلف یـار شد پـا بست
گرفت جان به کف و ایستاد بر سر پا
به زخم‌های تنش چوبه‌های تیر نشست
سلامِ عشق بـر آن عاشق خداجـوئی
که هر چه را به جز عهد دوست بود،شکست
روا بود که ننوشند خلق، آب حیات
زجام او که زجام عطش بود سرمست
اگـر نبـود خطا، آشـکار می‌گفتم
که این پسر بود از کودکی حسین پرست
جهان فداش که تا پای جان حسینی بود
هنوز نامده در این جهان حسینی بـود
الا تمام محمد به خلق و خوی و مرام
به خلق و خوی و مرام محمدیت سلام!
تـوئی شهید ولایت که از ولیت درود
توئی علی که ولیِّ خدات گفته سلام
شب ولادت تو آسمان به حیرت گفت:
که صبح یازدهم کس نـدیده مـاه تمام
قیام‌ها بـه قیـام تـو متصل بـایـد
که زندگیت سراسر قیام بـود قیام
توئی که از شب میلاد بر قد و قامت
قُماط بـود بـه حج شهادتت احـرام
شهادت تـو بـه تـوحید آبـرو بخشید
ولایت تو همان دین ماست در اسلام
اگر چه نیست نکوتر عبـادتی ز نماز
بدون مهر تـو حتی بـود نماز حرام
هماره نـور دهد مشعل هدایت تـو
تمام طاعت “میثم” بود ولایت تو






 نظر دهید »

رفوزه

18 خرداد 1391 توسط غلامی

بعد از ظهر يكي از روزهاي پاييزي، كه تازه چند ماهي از شروع اولين سال تحصيلي ابتدايي عباس مي‌گذشت، او را به محل

كارم در بهداري شهرستان قزوين برده بودم. در اتاق كارم به عباس گفتم:


ـ پسرم پشت اين ميز بنشين و مشق هايت را بنويس.


سپس جهت تحويل دارو به انبار رفتم و پس از دريافت و بسته بندي، آنها را براي جدا كردن و نوشتن شماره به اتاق كارم

آوردم. روي ميز به دنبال مداد مي گشتم. ديدم عباس با مداد من مشغول نوشتن مشق است. پرسيدم:


ـ عباس! مداد خودت كجاست؟


گفت:ـ در خانه جا گذاشتم.
به او گفتم:
ـ پسرم! اين مداد از اموال اداري است و با آن بايد فقط كارهاي مربوط به اداره را انجام داد. اگر مشق‌هايت را با آن بنويسي ‌،

ممكن است در آخر سال رفوزه شوي.


او چيزي نگفت. چند دقيقه بعد ديدم بي درنگ مشق خود را خط زد و مداد را به من برگرداند.

به نقل از:مرحوم حاج اسماعيل بابايي ؛ پدرشهید

 1 نظر

حضرت رسول (ص) فرمودند:

18 خرداد 1391 توسط غلامی

« ماه رجب ماه بزرگ خداست و ماهي در حرمت و فضيلت به آن نمي رسد و قتال با كافران در اين ماه حرام است و رجب ماه

 

خداست و شعبان ماه من است و ماه رمضان ماه امت من است، كسيكه يك روز از ماه رجب را روزه بگيرد مستوجب خشنودي

 

بزرگ خدا گردد و غضب الهي از او دور مي شود و دري ار درهاي جهنم بر او بسته گردد. »

به نقل از مفاتيح الجنان / در فضيلت و اعمال ماه مبارك رجب

 نظر دهید »
  • 1
  • ...
  • 3
  • 4
  • 5
  • ...
  • 6
  • ...
  • 7
  • 8
  • 9
  • ...
  • 10
  • ...
  • 11
  • 12
  • 13
  • ...
  • 25

ساعت فلش

كد ساعت

كد تقويم

قالب وبلاگ

به وبلاگ نجد خوش آمدید

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع
  • مناجات
    • مناجات خواجه عبدالله انصاری
  • گلپوته هایی از صحیفه سجادیه
  • مفتح،منادی حوزه و دانشگاه
  • حدیث روز
  • حدیث از امام سجاد
  • زخم هایی که کهنه نمی شود
  • پا جا پای حسن مقدم
  • طبیب روحانی
  • جرعه هایی از کلام نور
  • موضوع آزاد
  • فرماندهان
  • حرف دل
  • یک سبد سیب
  • پیام هفته
  • صفیر سیمرغ(معارف)
  • سپید جامگان آسمانی(وصیت نامه)
  • غبارروبی از چهره صمصام
  • فرهنگ مهدویت در فضای مجازی
  • یک آیه
  • خاطره شهدا

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟

آمار سایت

قالب وبلاگ

  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس